اقتصاد رفتاری، که در سالهای اخیر توجه بسیاری از اقتصاددانان و سیاستگذاران را جلب کرده، معتقد است که تصمیمگیریهای مالی افراد صرفاً بر اساس منطق و عقلانیت انجام نمیشود، بلکه عوامل روانی، احساسی و اجتماعی نیز تأثیر عمدهای بر رفتارهای اقتصادی دارند.
برای نمونه، پدیدههایی همچون «اثر چارچوب» (Framing Effect) یا «تطابق ذهنی با زیان» میتوانند افراد را به سمت انتخابهایی سوق دهند که بهظاهر درست، اما در واقع غیرمنطقی هستند. این یافتهها به دولتها کمک کرده تا با طراحی بهتر سیاستهای رفاهی و ابزارهای تشویقی (نظیر تلنگرهای رفتاری)، مشارکت مردم در پسانداز، بیمه و سرمایهگذاری را افزایش دهند.
کارشناسان تأکید میکنند که استفاده از اصول اقتصاد رفتاری در طراحی سیاستهای عمومی میتواند تأثیر شگرفی در بهبود وضعیت مالی شهروندان داشته باشد.