به نقل از شفقنا- مردی به نان
«يان» یک روز تصمیم گرفت رستورانش را بفروشد. پساندازش
و مبلغی که از فروش رستوران عایدش میشد آنقدری بود که بتواند در آسایش و رفاه
کامل زندگی کند. او آماده بود که پس از سالها زحمت و تلاش بازنشسته شود و از سالهای
باقیمانده عمر خود لذت ببرد، اما این اتفاق نیفتاد. درست مدتی پس از آنکه خود را
بازنشسته کرد، افسرده شد.
اما آیا سالها تلاش
«یان» واقعا بینتیجه بود؟ خیر. من داستانهای مشابه با آنچه برای او اتفاق افتاده
بود، بارها و بارها شنیدهام. ممکن است این داستانها متفاوت به نظر برسند اما در
همه آنها یک نقطه اشتراک وجود دارد: افرادی که برای مدتها پرمشغله و در عین حال
موفق بودهاند. برای تامین زندگی به اندازه کافی پول داشتهاند و
به محض اینکه پا به سن گذاشتهاند، روحیه خود را از دست دادهاند.
مشکل از کجاست؟
اولین پاسخی که به ذهن
میرسد این است که ما برای ادامه زندگی نیاز به هدف داریم و وقتی بازنشسته میشویم،
انگار هدف خود را از دست میدهیم. اما با وجود این، بسیاری از افرادی که نام بردم
همچنان بهکار خود ادامه دادند. شاید پیر شدن فینفسه ناراحتکننده باشد. اما همه ما کسانی را میشناسیم که
حتی در اوج کهنسالی هم شاد و امیدوار بودهاند. از طرفی، انسانهایی هم هستند که
از همان دوران جوانی احساس پیری یا افسردگی میکنند.
اما به نظر من مشکل
سادهتر از اینها است و راهحل آن منطقیتر از اینکه بخواهیم تا ابد کار کنیم تا
وانمود کنیم که پیر نشدهایم یا آرزو کنیم که تا ابد جوان بمانیم. افرادی که از نظر مالی و جایگاه شغلی موفقند معمولا
یک مسیر مشخص را دنبال میکنند. چنین افرادی معمولا الگوی دیگران هستند، با تصمیمگیریهایشان
دیگران را تحت تاثیر خود قرار میدهند و توصیههایشان همیشه برای دیگران خوشایند است.
تصویر و ارزیابی این
افراد از خودشان و گاهی حتی افکار و احساساتشان تا حد زیادی به میزان اهمیتشان نزد
دیگران بستگی دارد چرا که میدانند آنچه میگویند و آنچه انجام میدهند برای
دیگران مهم است. البته حرکت در یک مسیر مشخص عاقلانه است و مزیتهای بسیاری دارد
اما اگر زمانی ناچار شدیم به دلایل مختلفی چون کهولت سن یا بیماری، از کار خود
کنارهگیری کنیم باید بتوانیم جایگزین مناسبی برای آن پیدا کنیم حتی اگر این
جایگزین به فعالیت چندین و چند ساله ما ارتباطی نداشته باشد.